عشق ناکام
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی ؟ دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی هماره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی.....!!!!! .:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:. .:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.:*:.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |